همسویی مدیریت عملکرد با استراتژی کسبوکار شما روشی قدرتمند برای رسیدن به موفقیت است. زیرا با انجام این کار، به کارکنان این امکان را میدهید که به شکلی معنادار در دستیابی به اهداف سازمانی مشارکت کنند.
مدیریت عملکرد گاهی اوقات به عنوان وظیفهای اضافه بر سازمان دیده میشود؛ راهی برای انگیزه دادن به کارکنان و توجیه افزایش دستمزد. اما اگر فرایند مدیریت عملکرد را با استراتژی کسبوکار خود همسو کنید، شاهد طیف وسیعی از مزایا خواهید بود:
- شفافیت اهداف برای کارکنان: کارکنانی که هدف شرکت خود را درک میکنند انگیزه بیشتری دارند و با تلاش بیشتری کار میکنند.
- یک تیم کارآمدتر و پربازدهتر: به جای اینکه وظایف کارکنان وقت آنها را در فعالیتهای نامرتبط هدر دهد، به شما کمک میکند تا آنها را در دستیابی به هدف کلی کسبوکار یاری کنید.
- توسعهی بهتر مهارتها: با ارائه تعریفی شفاف از هدف خود، شناسایی شکافهای مهارتی در تیم و رفع آنها با آموزش و توسعه آسانتر خواهد بود.
- کاهش تعارض: اگر همهی کارکنان بدانند که برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش میکنند، تعارضهای مرتبط با اهداف ضد و نقیض کاهش مییابد.
- بهبود ارتباطات: با اطمینان از اینکه همه میدانند برای یک هدف واحد تلاش میکنند، بحث درباره مشکلات و فرصتها آسانتر میشود. با گذشت زمان، تیمی قویتر خواهیم داشت.
همسویی مدیریت عملکرد با استراتژی کسبوکار در 5 مرحله آسان
همسویی مدیریت عملکرد با استراتژی کسب و کار نقشی اساسی در بهبود عملکرد کلان سازمان و دستیابی به اهداف استراتژیک دارد. اما چگونه باید این کار را انجام دهیم؟ در ادامه، 5 مرحلهی آسان و کاربردی همسویی این دو مولفهی مهم را مرور میکنیم.
1. اهداف کسبوکار خود را شناسایی کنید
پس از تعیین استراتژی کلی کسبوکار، باید اهداف هر یک از بخشهای آن را شناسایی کنید. این کار معمولاً توسط صاحب کسبوکار یا هیئت مدیره انجام میشود.
برای انجام این کار، شما برای هر بخش عملیاتی یک یا چند هدف تعیین میکنید که با طرح کلی کسبوکار مطابقت دارد. به عنوان مثال، اگر هدف شما این است که تا سال 2030 به یک بستنیفروشی معروف در منطقه خودتان تبدیل شوید، ممکن است اهداف زیر را داشته باشید:
- فروش – افرایش 15% فروش ضمن حفظ سودآوری
- بازاریابی – آگاهی از برند در میان مصرفکنندگان هدف
- تولید و تدارکات – افزایش تولید بدون تأثیرگذاری بر کیفیت یا افزایش هزینهها
- خرید – بهبود اعتبار عرضه و مدیریت هزینهها
- منابع انسانی – گسترش تیم فروش برای افزایش پوشش منطقهای
2. اهداف فردی و کلی را تعیین کنید
پس از توافق روی اهداف، مدیر هر بخش یا دپارتمان تیم خود را در جریان این اهداف قرار میدهد و اهداف هر فرد را مطابق با نقش او تعیین میکند. این یعنی کارکنان اهدافی فردی خواهند داشت که به هدف کلی کسبوکار کمک میکند.
یک مثال بزنیم: تیم فروش باید در ضمن حفظ سودآوری، فروش را 15 درصد افزایش دهد. گرچه سادهتر است که به هر یک از اعضای تیم هدفی یکسان بدهیم، اما بازدهی نخواهد داشت. برخی اعضای تیم فروش به رقم رشد کوچکتری نیاز دارند، زیرا با مشتریان قدیمی در ارتباط هستند و پتانسیل کمتری برای افزایش حجم فروش دارند. در مقایسه، فروشندگانی که با مشتریان جدید سروکار دارند هدف فروش خود را روی رقم بالاتری تارگت میکنند، زیرا رسیدن به هدف برایشان آسانتر است. مدیر فروش باید راهی را برای دستیابی به هدف کلی پیدا کند که برای تمامی اعضای تیم قابل دستیابی، منصفانه و انگیزهبخش باشد.
3. اسمارت بودن (SMART) را فراموش نکنید
نحوهی تعیین اهداف در مسیر دستیابی به آنها تأثیر زیادی دارد. به کار بستن ویژگیهای اصطلاح SMART راهی آسان برای اطمینان از مفید بودن اهداف است.
مشخص
اهداف باید بدون ابهام باشند و از سوی کارکنان درک شوند. برای هر کارمند وقت بگذارید تا مطمئن شوید که او هدف و چگونگی کمک آن به رشد سازمان را درک میکند. بازخوردشان را دریافت کنید و به آنها اجازه دهید سؤال بپرسند. با استفاده از یک رویکرد مشارکتی، افراد تمایل بیشتری برای همکاری خواهند داشت.
قابل اندازهگیری
شما و کارکنانتان چگونه متوجه میشوید که آنها به اهدافشان رسیدهاند؟ نتایج این اهداف میتوانند کمی یا کیفی باشند، اما باید به طور دقیق مشخص شوند. اطمینان یابید که اهدافی که تعیین کردهاید قابل اندازهگیری هستند. بررسی هر هدف با سؤال «تا چه میزان؟» میتواند به این امر کمک کند.
دستیافتنی
آیا کارمند شما میتواند انتظار داشته باشد که به هدفش برسد؟ به عنوان مثال، اگر او به تازگی در نقش جدیدی قرار گرفته است و همهی آموزشهای مربوط را پشت سر نگذاشته، بهتر است هدف را بهگونهای تنظیم کنید که بتواند از پس آن بربیاید.
واقعبینانه
اهداف عملکرد باید واقعبینانه باشد. اگر منابع لازم (زمان، بودجه، نیروی انسانی) برای دستیابی به آن را ندارید، نمیتوانید انتظار داشته باشید که کارکنان شما این اهداف را محقق کنند.
دارای زمانبندی مشخص
کارمند شما باید در چه مدت زمانی وظایف خود را انجام دهد؟ مشخص کردن زمان به کارکنان شما کمک میکند تا با سرعت مناسبی پیش بروند. همچنین، ارزیابیهای مستمر را نیز آسانتر میکند، زیرا میتوانید ببینید که چگونه پیگیر اهداف خود هستند.
4. پایش و ارزیابی مستمر را فراموش نکنید
گرچه ممکن است گاهی اینطور به نظر برسد که ارزیابی عملکرد تنها به عنوان وظیفهای همچون دیگر وظایف انجام میشود، اما به انجام رساندن آن پتانسیل شما را برای موفقیت افزایش میدهد. این پایش و ارزیابی منظم است که فرآیند ارزیابی عملکرد را قدرتمند میکند.
با ارزیابی منظم تیم خود – به صورت روزانه، هفتگی و ماهانه – میتوانید از عملکرد آنها نسبت به اهدافشان مطلع شوید. به این ترتیب، هنگامی که یک ارزیابی رسمیتر برگزار میکنید، دیگر از برآورده نشده اهداف یکی از اعضای تیم غافلگیر نخواهید شد.
اما این تنها مزیت ارزیابی نیست. با ارزیابیهای مستمر میتوانید کارکنان را راهنمایی و پشتیبانی کنید و به این ترتیب، در دستیابی به اهدافشان به آنها کمک کنید. البته، ارزیابی منظم میتواند به ایجاد یک رابطه کاری مثبت نیز کمک کند.
5. مدیریت عملکرد را به یک فعالیت روزمره تبدیل کنید
اگر تمام مسیر را هم درست حرکت کنید، تنها یک چیز میتواند مانع از پیشبرد روند مدیریت عملکرد شما شود، و آن هم چیزی نیست جز شیوهای که آن را در کسبوکار خود ادغام میکنید.
در اینجا به چند روش برای ادغام بهتر فرآیند مدیریت عملکرد در کسبوکار اشاره کردهایم:
- اطمینان یابید که نظر مدیریت ارشد درباره فرآیند مدیریت عملکرد و نقش آن در کسبوکار مثبت و نسبت به آن مشتاق است. به این ترتیب میتوانید مطمئن شوید که کارکنان آن را به راحتی میپذیرند و برای آن ارزش قائل خواهند بود.
- کارکنان را در جریان وضعیت کسبوکار قرار دهید تا آنها هم بتوانند ارتباط میان کار خود و آنچه شرکت قصد دستیابی به آن را دارد، ببینند.
- قدردانی و پاداش را از یاد نبرید. چه یک قدردانی کلامی و چه افزایش حقوق، باعث میشود که کارکنان بابت سختکوشیشان احساس ارزشمند بودن داشته باشند.
طراحی فرآیند مدیریت عملکرد با در نظر گرفتن استراتژی کسبوکار شما، بازدهی را که از کارکنان خود دریافت میکنید به حداکثر میرساند و به شما مزیت رقابتی میبخشد. مزایایی که کسبوکار شما در نتیجه کسب میکند، آن را به موفقیتهای بیشتری خواهد رساند.
منبع: breathehr.com