وقتی کرونا در آمریکا شیوع پیدا کرد، میلیونها نفر به صورت موقت یا دائم، از شغل خود کنار گذاشته شدند. علت این موضوع میتواند تنظیم قوانین سختگیرانه یا ترس از یک ویروس ناشناخته باشد. اکنون که مدتی از پایان همهگیری میگذرد، همچنان تعداد زیادی از کارکنان مدام در حال جابجا شدن هستند. آنقدر در این مدت جمله «من استعفا میدهم» تکرار شد، که برخی به این خروج دستهجمعی لقب «استعفای بزرگ» دادند.
با توجه به نرخ ریزش بالای کارکنان در این شرایط غیر طبیعی اقتصادی، شرکتها باید برای نگهداشت نیروهای خود انعطافپذیرتر و رقابتیتر عمل کنند. درنهایت باید به این حقیقت اعتراف کنیم که: ترک شغل کارکنان باعث نابودی کسبوکارها میشود.
هزینههای ترک شغل کارکنان
هزینه ترک شغل کارکنان براساس نقش، سابقه و مهارت آنها متغیر است. با این حال، هزینه آن قطعاً بیشتر پولی است که برای استخدام، آموزش و نگهداشت نیروهای جدید صرف میشود. حتی اگر همین هزینههای مستقیم استعفای کارکنان را در نظر بگیریم، رقم آن سر به فلک میکشد.
به گفته مؤسسه Gallup، ترک شغل کارکنان در آمریکا حدوداً 1 تریلیون دلار به کسبوکارها خسارت میزند. اگر بخواهیم این رقم را به ازای افراد محاسبه کنیم، هر خروج داوطلبانه از سازمان بین 2/1 تا 2 برابر کل بسته جبران خدمات سالانه آن فرد، خرج روی دست شرکت میگذارد. به بیان دیگر، اثر این موج جدایی کارکنان بر سود سالانه شرکتها فاجعهبار است.
حال اگر هزینههای غیر مستقیم، مثل احتمال شکایت افراد یا دانش از دست رفته آنها را هم لحاظ کنیم، بهترین تصمیم برای شرکتها این است که تا حد ممکن افراد را به شغلشان علاقمند کنند. به این فکر کنید که استعفای یک فرد بر روحیه و روابط سایر کارکنان نیز، تأثیر بسیار مخربی میگذارد.
هزینههای غیر مستقیم ترک شغل کارکنان
برخی هزینههای ترک شغل کارکنان را باید به صورت کیفی بیان کرد. برای مثال، روحیه و احساسات افراد و زحمتی که باید برای توسعه استعدادهای تازه کشید، جزء هزینههایی هستند که اگر مدیران شرکتها همه چیز را با سود و زیان بسنجند، قادر به درک آن نخواهند بود.
هزینه غیر مستقیم دیگری که باید به آن توجه کرد، اعتماد است. به عنوان یک مدیر باید بدانید که عنصر اعتماد، برای کسبوکارها ضروری است. بدون اعتماد در میان اعضا همکاری میسر نمیشود و روی مشتری تأثیر خوبی نخواهید گذاشت. سازمانهایی که فرهنگی مبتنی بر اعتماد ایجاد میکنند، بر رقبای خود چیره خواهند شد. براساس تحقیق HBR، در تیمهایی که فضای مثبت برای همکاری وجود دارد، رضایت بیشتر بوده و اعضا در مواجهه با چالشهایی مثل سررسید پروژهها، از خود استقامت و کارآمدی بیشتری نشان میدهند.
مورد فرضی: متصدیان بار
فرض کنید صاحب یک فروشگاه نوشیدنی زنجیرهای هستید و مسئولیت مدیریت چندین فرد در موقعیتهای جغرافیایی مختلف برعهده شما است. این افراد شامل متصدیان بار، باریستاها، تیم تبلیغات و حسابداران هستند. پس از ارزیابی تمام نیروها، متوجه میشوید که اکثر آنها از شغل خود لذت میبرند و به آن افتخار میکنند.
بسیاری از کارکنان خط مقدم شما، با مشتریان ارتباط برقرار میکنند و در صورت ارائه خدمات با کیفیت و ایجاد روابط دوستانه، آنها را به مشتریان وفادار تبدیل میکنند.
اگر یکی از بهترین متصدیان بار شما (مثلاً با نام الکس) از شغل خود استعفا دهد، هم روی تیم و هم مشتریان تأثیر بدی میگذارد. الکس در زمان تصدی روابط دوستانهای با مشتریان برقرار کرده و به همین دلیل ممکن است مشتریان شما به دنبال او به یک فروشگاه جدید بروند. به علاوه، الکس دوستانی در مجموعه شما دارد که گاهی به او سر میزنند. آن دوستان هم ممکن است به پیروی از الکس شرکت شما را ترک کنند و اینگونه چند نیرو را از دست میدهید. بهترین راه حل این است که پیشدستی کنید و از ابتدا محیط کاریِ مطلوبی بسازید که در آن، الکس از ابتدا به فکر رفتن نیوفتد.
گامهای عملی برای کاهش ترک شغل کارکنان
ابتدا کارفرمایان باید از هزینههای غیر مستقیم استعفای کارکنان آگاه شوند. این یعنی آنها باید تمام خسارتی که ترک شغل یک فرد به سازمان وارد میکند (اعم از ضرر مالی، آسیب به روحیه سایر کارکنان و …) را درک کنند. درنتیجه، بیش از پیش به بهبود رابطه کارمند و کارفرما توجه خواهند کرد.
میتوان از روی سادگی توصیه کرد که هر رئیسی برای نگهداشت نیروهای خود، باید بیش از میانگین بازار به آنها حقوق بدهد یا آنها را سه روز در هفته تعطیل کند. اما این رویکرد اشتباه است، زیرا تصمیماتی که برای هر کسبوکاری گرفته میشود، باید متناسب با شرایط آن باشد. پس راه حلها باید به دقت تجویز شوند تا راهگشا باشند. اما از این نکته نمیتوان گذشت که شرکتها باید با کارکنان خود منصفانه برخورد کنند و فرهنگی برپایه اعتماد ایجاد نمایند. اگر دنیای کسبوکار یک چیز را به من آموخته باشد این است که تنها موضوع همواره مهم در کار، انسانها و زمانی است که با آنها سپری میکنیم.
منبع: forbes.com